دانلود رمان غزل عشق
تبلیغات شما تبلیغات شما

ناحیه کاربری

نام کاربری
رمز عبور
نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

آمار سایت

    آمار مطالب
    کل مطالب : 183
    کل نظرات : 74
    آمار کاربران
    افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا : 7

    کاربران آنلاین

    آمار بازدید
    بازدید امروز : 377
    باردید دیروز : 212
    گوگل امروز : 38
    گوگل دیروز : 21
    بازدید هفته : 597
    بازدید ماه : 602
    بازدید سال : 2937
    بازدید کلی : 38047

خبرنامه

    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود




رمان غزل عشق





دانلود رمان غزل عشق اثر سونیا دیلمی




بخشی از این رمان :


صحرا را در میان توده ی سیاه شب می بینم که روی تخته سنگی قدیمی و خزه دار چمباتمه نشسته است و به انتظار بازگشت پدر بزرگش اطراف را می کاود. چشمان نگران و جستجو گرش پی در پی از نور فانوس زیر تخته سنگ به راه چمنزار تپه به حرکت در می آیند دیری است او را میشناسم و به نگاه و سکوت گویایش انس دارم همانگونه که در این سرمای بهاری به سیاهی بیکرانه ی شب و سکوت رازگونه اش مانوس است در این شب سیاه که دستان سرد زمستان بهار را در آغوش خود می رقصاند و در نهایت شکوه چون دامادی کامیاب لبخند سرد چشمان شیشه ای اش را سوار بر نسیم شمال به وداع عروس در حجله نشسته خود می سپارد و با سورتمه ای پر گل به میهمانی من می اید در این هنگام که زمین خود را به چمن مفروش می کند درختان جامه ی سور بر تن می کنند پرندگان سرود وصل می خوانند و گل ها به زندگی لبخند می زنند تا عروس در خانه ی امیدش خوانی هفت رنگ بگستراند و برای زایشی دیگر به انتظار بماند صحرا به رغم سوز هوا بسیار آرام است بدون کوچکترین ارتعاش و ارزشی در بدن با پاهای برهنه ی خود بازی می کند به نقطه ای خیره می شود و ناخود آگاه لبخند می زند لبخندی شیرین و صدیق به من برای هستی بی پایانی که به او بخشیدم هستی آتش زائی که چون خورشیدی شعله ور انجماد جهان را در خود ذوب می کند همه ی حواس او در نقطه ای واحد به یک سو کشیده می شود و قلبش در انتظار لحظات دلخواهش تند و سخت می تپد و نگاهش هر حجابی را شرمسار می کند بدنش را جامه ای به سبکی خیال و به وقار شب پوشانده است نیم تنه ای سفید و نسبتا بلند که تا بالای زانو هایش می رسد و شلواری سیاه و گشاد که او را بیشتر شبیه مردان می سازد تا به دختری چنین زیبا که از هر حیث چون پری جلوه می نماید چشمانی درشت و خاکستری لبانی به سان اولین غنچه ی آفرینش و موهائی سیاه و مواج که چهره اش را در هاله ای از خیال نشان می دهد به حقیقت دستی خدا گونه قادر است این چنین رب النوعی بیافریند موجودی ساخته دستان هنرمند و عاشق خدایان خدایانی که مقهور طبیعت اند و صحرا را تجلیگاه انوار خود قرار داده اند این ناز پرورده ی وحشی خوی دامان سبز طبیعت آن چنان دلبسته ی مهربانی پدر بزرگ خویش است که گویی برای شنیدن صدای کشیده شدن گیوه پدربزرگ بر زمین از قید روح خلاص گشته و با رنجی لذت بخش در بند حواس اسیر شده است به طوری که برای لحظاتی از بلندترین نغمه ها و همهمه های جاری در شب غافل می ماند و در نهایت تصویر او را در حال بازگشت به خانه می بیند که خسته و نفس زنان از شیب بلند تپه بالا می آید .


نام فایل

ghazal-eshgh.pdf

آدرس اینترنتی
حجم فایل 3,874 KB
تعداد دانلود 606
تاریخ انتشار 1391/10/27 11:58 PM
تاریخ آخرین دانلود 1391/12/27 10:45 PM
توضیحات


  • 929 نفر

مطالب پیشنهادی ما

دیدگاه های شما

  1. mahsa karimi می‌گه:

    بسلام از وبلاگتون خوشم اومد خوشحال میشم شما هم به سایت من سر بزنید
    امیدوارم تشریف بیارید خوشحال میشم
    بازم به وبلاگتون سر میزنم خوشم اومد از وبلاگتون
    تا بازدید بعدی خدانگهدار
    موفق باشید

ارسال نظر

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبلیغات شما تبلیغات شما

نویسندگان

کدهای اختصاصی